کد خبر: ۱۰۹۹۴
۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰

علیرضا کیخائی ،مهندسی که روحانی شد

«سفیران هدایت» یکی از فرصت‌های زندگی‌ کیخائی بود، درست همان سالی که در مقطع ارشد رشته نرم‌افزار قبول شد. دو‌راهی سختی بود و علیرضا طلبگی را انتخاب کرد و حالا پس‌از یازده‌سال در نقطه‌ای که دلش می‌خواسته ایستاده است.

هرچه محاسبه می‌کند، می‌بیند انتخاب این مسیر فقط به خودش بستگی نداشته؛ بیشتر لطف خدا بوده که شامل حالش شده است. ماجرا از روزی شروع شد که علیرضا در کلاس‌های طب سنتی با تعدادی طلبه دوست شد. بعد از آن او بنا به عادت شوخ‌طبعی همیشگی‌اش و برای سربه‌سر‌گذاشتن دوستان طلبه‌اش، سری به حجره‌های آنان در حوزه علمیه می‌زد تا ببیند دقیقا به چه کاری مشغول هستند. این رفت‌و‌آمد‌ها سبب کنجکاوی‌اش شد و برای رسیدن به جواب پرسش‌های ذهنش پیگیر شد تا به حوزه برود، اما ۲۵ سال، سن مناسبی نبود که او را پذیرش کنند.

طرح «سفیران هدایت» یکی از فرصت‌های زندگی‌اش بود، درست همان سالی که در مقطع ارشد رشته نرم‌افزار قبول شد. دو‌راهی سختی بود و علیرضا به‌خاطر اینکه این فرصت را از دست ندهد، حوزه علمیه را انتخاب کرد و در مسیر جدیدی گام گذاشت. اکنون پس‌از یازده‌سال در نقطه‌ای که دلش می‌خواسته ایستاده است.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین علیرضا کیخائی چند‌سالی است امام جماعت مسجد حجتی الندشت و فرمانده پایگاه شهدای الندشت در عارف ۱۰ است.

می‌خواستم به هندوستان بروم، اما...

زاده زاهدان است و سه سال اول زندگی‌اش را در آنجا گذرانده. پدرش معاون بازرگانی شرکت ملی پخش فراورده‌های نفتی زاهدان بود و از آنجا به زابل منتقل شدند. پس از هشت‌سال زندگی در این شهر به گرگان رفتند و ۱۰ سال هم آنجا زندگی کردند.

علیرضا سال‌۱۳۸۲ کاردانی نرم‌افزار کامپیوتر زاهدان قبول شد و سال‌۱۳۸۴ کارشناسی همین رشته را در مشهد ادامه داد و سال‌۸۶ فارغ‌التحصیل شد. کارشناسی‌اش را که گرفت، به‌همراه دامادشان توی دفتری در خیابان راهنمایی مشغول به کار شد. آنجا هم تیزر تبلیغاتی و انیمیشن می‌ساختند و هم آموزش می‌دادند. بعد‌از چندماه در شرکتی مشغول به کار شد و مسئولیت شبکه‌های کامپیوتری آنجا را برعهده گرفت.

او می‌خواست مقطع ارشد نرم‌افزار کامپیوتر را در دانشگاه دولتی بخواند، اما در آزمونش قبول نشد. یکی از دوستانش پیشنهاد کرد برای ادامه تحصیل به هندوستان برود. او هم پذیرفت. برای رفتن به این سفر به‌دنبال تقویت زبان بود. نزدیک کلاس زبان کلاس‌های طب سنتی و نجوم هم برگزار می‌شد. علیرضا که از قدیم علاقه بسیاری به این حوزه‌ها داشت، تصمیم گرفت در این کلاس‌ها هم شرکت کند.

 

سر به سر طلاب می‌گذاشتم

در کلاس‌های طب سنتی‌اش چند طلبه هم حضور داشتند. اخلاق علیرضا طوری بود که خیلی زود با همه دوست می‌شد. او در کمتر از چند روز با طلبه‌های حاضر در کلاس طب سنتی دوست شد و این دوستی و حس کنجکاوی سبب شد گاهی به‌همراه آنها به حوزه علمیه برود و سری به حجره‌هایشان بزند.

به اینجای صحبت که می‌رسد، لبخندی بر لبش می‌نشیند و ادامه می‌دهد: می‌خواستم ببینم طلاب در حوزه علمیه چه درس‌هایی می‌خوانند و در حجره‌هایشان چه خبر است. گاهی هم می‌رفتم سربه‌سرشان می‌گذاشتم و شوخی می‌کردم. سبک درس‌خواندنشان برایم جالب بود و کنجکاوم کرد، اما نه به‌اندازه‌ای که بخواهم به حوزه بروم.

 

به‌دنبال جواب سؤالات رفتم

گاهی در کلاس زبان برخی از دوستانش درباره روحانیون صحبت‌هایی می‌کردند که از نگاه علیرضا درست نبود. او می‌خواست با دلیل و سند این موضوع را به آنها بگوید، اما برای حرف‌هایش سندی نداشت؛ به‌همین‌دلیل مجبور بود مطالعه کند یا از دوستان طلبه‌اش بپرسد، بعد جواب آنها را بدهد. وقتی پاسخ می‌داد، سؤال دیگری مطرح می‌شد و باز باید برای جوابش، همین مسیر را می‌رفت. این روند را نمی‌پسندید و تصمیم گرفت اطلاعاتش را افزایش دهد.

سال‌۱۳۸۸ یک روز سری به حوزه زد و گفت می‌خواهد آنجا درس بخواند. وقتی سنش را پرسیدند، گفتند «۲۳ سال حداکثر سن ثبت نام ماست. شما ۲۵ سال دارید و نمی‌شود.» همان‌جا یکی از طلاب به او گفت «می‌توانی کتاب‌های شش‌سال اول را تهیه و مطالعه کنی و امتحان بدهی؛ در‌صورت قبولی می‌توانی در حوزه درس بخوانی.»

علیرضا کتاب‌ها را خرید و یک‌سال تمام درس خواند. زمانی که برای امتحان مراجعه کرد، به او گفتند این طرح مربوط به پارسال بوده است و امسال اجرا نمی‌شود. او ماند که چه کند، اما ناامید نشد و همچنان برای ورود به حوزه پرس‌و‌جو می‌کرد.

درست همان سالی که کنکور ارشد داد و در رشته نرم‌افزار قبول شد، یکی از دوستانش به او گفت «امسال حوزه علمیه طرح سفیران هدایت را دارد و می‌توانی ثبت نام کنی.» هر‌چه خانواده‌اش اصرار کردند تا علیرضا به دانشگاه برد، او قبول نکرد و به این فکر می‌کرد که شاید سال آینده این طرح را بردارند. برای همین قید دانشگاه را زد و به حوزه رفت.

علیرضا کیخائی ،مهندسی بود که روحانی شد


استودیویی برای تولید محتوای محله

به اصرار مادر سال‌۱۳۹۱ ازدواج کرد و در محله احمدآباد ساکن شد. سال‌۱۳۹۲ به حوزه رفت و از سال‌۱۳۹۳ به‌خاطر تخصصش در کامپیوتر، مدرس برخی از دروس کامپیوتر حوزه علمیه شد. کم‌کم به‌خاطر معدل خوبش دروس سال‌های پایین‌تر را به او سپردند. بالاخره علیرضا کیخائی در سال‌۱۳۹۶ ملبس شد.

از همان ابتدا که در خیابان عارف ساکن شد، پاتوقش مسجدالنبی (ص) و مسجد حجتی الندشت بود. به‌خاطر اخلاق خوش و ارتباط دوستانه‌ای که با کودکان و نوجوانان محله داشت، سال‌۱۳۹۷ فرماندهی پایگاه بسیج شهدای الندشت را به او دادند. یک سال از حضورش در مسجد نگذشته بود که کرونا شهر را فرا‌گرفت و به‌خاطر حفظ سلامتی مردم، مساجد هم بسته شدند.

دانش‌آموزان که دیدند در حوزه کامپیوتر تخصص دارم، ارتباطمان نزدیک‌تر شد

حجت‌الاسلام‌والمسلمین کیخائی به این فکر کرد چطور می‌تواند ارتباطش را با مردم محله به‌ویژه کودکان و نوجوانان حفظ کند. او با اشاره به این موضوع ادامه می‌دهد: در پایگاه بسیج استودیویی راه انداختیم تا صدای مسجد و پایگاه بسیج را به گوش اهالی برسانیم. استادانی در حوزه‌های اعتقادی، طب سنتی، روان‌شناسی و تربیت فرزند می‌آوردیم و پس‌از ضبط برنامه در کانال محله پخش می‌کردیم.

کودکان و نوجوانان را فراموش نکردند. برای آموزش به آنها سناریو‌هایی چیدند و عروسکی خریدند. در هر قسمت، عروسک سؤالاتی می‌پرسید و مجری برنامه؟ حضور داشت که به آنها پاسخ می‌داد.

 

آموزش تخصصی کامپیوتر برای درآمدزایی

کرونا بچه‌ها را به‌سمت گوشی برده بود و بیشتر زمان کودکان و نوجوانان با آن می‌گذشت. این فرمانده پایگاه بسیج تصمیم گرفت آنها را از گوشی دور کند؛ به‌همین‌دلیل جلسه‌ای برایشان گذاشت و گفت: اگر دوست دارید حرفه‌ای کار کنید و وارد بازار کار شوید، می‌توانیم کلاس‌های فتوشاپ، افترافکت، گرافیک، تدوین فیلم و پریمیر برگزار کنیم. استقبال خوب بچه‌ها سبب شد این کلاس‌ها در مسجد محله ویژه خواهران و برادران رایگان برگزار شود.

برخی از پایگاه‌های بسیج حاشیه شهر که درباره این کلاس‌ها شنیده بودند، درخواست آموزش برای بچه‌های پایگاهشان را داشتند. دوری مسیر و تعداد متقاضیان سبب شد به این فکر بیفتند برنامه آموزشی را ضبط کنند و فایل آن را دراختیارشان قرار دهند و کار پشتیبانی از این آموزش‌ها با آنها باشد.

 

علیرضا کیخائی ،مهندسی بود که روحانی شد

 

غیر‌مسجدی‌ها هم به مسجد بیایند

«یک عده مخاطب ما نبودند.» این یکی از دغدغه‌های فرمانده پایگاه بسیج شهدای الندشت بود. برای رفع آن تلاش می‌کرد با برنامه‌های آموزشی، فرهنگی و تفریحی مثل جلسات حل تمرین، استخر، فوتبال و کلاس‌های علمی آنها را نیز جذب کند. کلاس‌های روباتیک و دوره‌های نجوم هم جزو ثابت برنامه‌هایشان شد. کم‌کم توانستند برای مجموعه، تلسکوپ و دیگر تجهیزات نجوم را فراهم کنند.

او با اشاره‌به شگفتی‌های عالم و نظم هستی می‌گوید: از این فرصت استفاده کردیم و لابه‌لای مطالب کلاس، اصول فقهی و احکام را به بچه‌ها آموزش دادیم. آموزش نرم‌افزار بِلِندِر و تری‌دی‌مکس برای جوانان هم در این پایگاه مورداستقبال قرار گرفت.

در‌کنار فعالیت‌های این مسجد، محفل نور که در واقع محفل هنرمندان انقلاب اسلامی است، شکل گرفت. در این محفل تبادل اطلاعات درباره فتوشاپ، هوش مصنوعی، طراحی‌های سه‌بعدی، امکانات سخت‌افزاری و‌... صورت می‌گرفت. در این جلسات درکنار رفقای حوزه رسانه حجت‌الاسلام‌والمسلمین کیخائی، جوانان و نوجوانان خوش‌فکر محله هم حضور دارند. این افراد بین ۱۷ تا ۲۵ سال هستند و طی دو سال گذشته دوازده‌نفر از آنها وارد بازار کار شده‌اند.

 

علیرضا کیخائی ،مهندسی بود که روحانی شد

 

برای مراسم اعتکاف تلویزیون برده بودیم

همان‌طور‌که خاطراتش را تعریف می‌کند، به یاد اعتکافی می‌افتد که در بیست‌و‌چهار‌سالگی در آن شرکت کرده بود؛ می‌گوید: شنیدیم مسجد ارشادالرضا (ع) اعتکاف برگزار می‌کند. به پسرخاله‌ها و پسر‌عموهایم گفتم بیایید برویم. خلاصه ۱۰ نفر دوست و آشنا جمع شدیم و رفتیم اعتکاف. آن سال جام جهانی فوتبال بود. برای همین پسرخاله‌ام لابه‌لای وسایلش تلویزیون آورده بود! سرتان را به درد نیاورم.

آن‌قدر شلوغ بودیم که همه‌چیز را به هم ریختیم. روز آخر هم برای مسئول اعتکاف جشن پتو گرفتیم. مسئولان آنجا از دستمان عاصی شده بودند، اما در‌نهایت به رویمان نیاوردند و با صبوری ما را تحمل کردند. آن اعتکاف سبب آشنایی من با دو روحانی آنجا شد.

 

نوجوانان اولویتم هستند

به‌خاطر نزدیکی خانه‌اش به مسجد حجتی الندشت از سال ۱۳۹۴ امامت نماز صبح را به او می‌سپارند و از سال ۱۴۰۰ هم امام جماعت هرسه وعده نماز می‌شود. درس‌خواندن و تدریس در حوزه، فرماندهی پایگاه بسیج و امامت نمازگزاران مسجد، کار هرروز او می‌شود، اما این کار‌ها ذره‌ای از دغدغه‌اش نسبت‌به نوجوانان کم نمی‌کند و همچنان احساس می‌کند در این مسیر کم گذاشته است.

یک روز سری به هنرستان غیرانتفاعی نزدیک مسجد می‌زند و می‌گوید: اگر می‌شود، من به‌عنوان امام جماعت به اینجا بیایم. آنها از این پیشنهاد استقبال می‌کنند. او تعریف می‌کند: خوشبختانه نماز ظهرشان را ساعت ۱۲:۱۰ می‌خواندند. گفتم نماز ظهر مسجد را می‌خوانم؛ بعد پیش شما می‌آیم. آنها هم استقبال کردند. کم‌کم با دانش‌آموزان ارتباط گرفتم.

وقتی برای مصاحبه رفتم با دیدن من تعجب کردند و گفتند مگر شما در این حوزه تخصص دارید! حالا در سه هنرستان تدریس می‌کنم

هر‌یک به زبان خودشان؛ با یکی درباره گوشی موبایلش صحبت می‌کردم، با دیگری درباره لپ‌تاپ یا کامپیوتر. دانش‌آموزان که دیدند در حوزه کامپیوتر تخصصی دارم، ارتباطمان نزدیک‌تر شد. یک روز یکی از بچه‌ها گفت؛ آقا هنرستان ما مدرس تصویرسازی ندارد. تخصصم همین بود. به مدیر هنرستان پیشنهاد کردم برای تدریس بروم. پذیرفتند و در مدرسه مشغول به تدریس شدم.

 

آقا اشتباه آمده‌اید؛ کلاس قرآن نداریم!

سال گذشته یکی از دوستانش به او می‌گوید: آموزش‌و‌پرورش استخدامی دارد؛ چرا شرکت نمی‌کنی؟

او که کار با نوجوانان را دوست دارد، در رشته کامپیوتر شرکت می‌کند و دست بر قضا قبول می‌شود. می‌خندد و تعریف می‌کند: وقتی برای مصاحبه رفتم با دیدن من تعجب کردند و گفتند مگر شما در این حوزه تخصص دارید! خلاصه در مصاحبه قبول شدم و اکنون در ناحیه تبادکان در سه هنرستان مشغول به تدریس هستم.

بهترین خاطره‌اش از اولین سال تحصیلی در این مدارس این است که وقتی وارد کلاس می‌شود، شاگردانش به او می‌گویند «حاج‌آقا اشتباه آمده‌اید؛ الان دینی و قرآن نداریم. درس ما تخصصی است.» وقتی متوجه می‌شوند او دبیر تخصصی است، اذیت و آزارهایشان شروع می‌شود تا نقطه ضعفی از او به دست بیاورند. برای اینکه دانش‌آموزانش ایرادی به او نگیرند، به‌خاطر هر دو ساعت تدریس چهارساعت مطالعه می‌کرد تا طرح درس بنویسد و بتواند در کلاس، پاسخ سؤالاتشان را بدهد.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین کیخائی که روزگاری خودش پرشر‌و‌شورترین شاگرد و دانشجوی کلاسشان بوده است، حالا به‌راحتی می‌تواند شاگردانش را کنترل کند. 


* این گزارش شنبه ۱۷ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۳ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44